سفارش تبلیغ
صبا ویژن

☆★☆ عشق شیطونک☆★☆

دوست دختر/پسر

یک دوست (دختر/پسر ) مثل یک آدامس است...



جویدن طولانی هر آدامسی به‌جز بیمزه شدنش حاصلی ندارد.



هیچ وقت آدامس نیم‌خورده‌ی کسی را به دهان نگذارید.



داشتن آدامسی که نتونی بازش کنی با نداشتنش هیچ فرقی ندارد.



آدامس زیاد مانده ارزش جویدن ندارد.



هر از چندی به دندانهایتان هم فرصت استراحت بدهید. به هرحال آدامستان را می‌توانید عوض کنید ولی دندانهایتان را نه.



به چشیدن طعم تنها «یک» آدامس اکتفا نکنید. آدامسها در شکلها، قیمتها و مزه‌های مختلف ساخته می‌شوند.



فراموش نکنید که پایان کار هر آدامسی سطل آشغال است. پس برای هیچ آدامسی قیمت زیادی نپردازید.



داشتن یک بسته آدامس همیشه بهتر از داشتن فقط یک آدامس است.



حسرت آدامسی که دور انداخته‌اید نخورید. آدامس‌های خوشمزه‌تر همیشه پیدا می‌شوند.



و ازدواج مثل قورت دادن آن است. هیچ احمقی آدامسش را قورت نمی‌دهد.


پیوستی به رویا ...

 


پیوستی به رویا ، به خواب ، به خیال ....


پیوستی به آنچه دیگرتکرارش برایم رنج آور است...



دیگر این دلخسته را تاب برای زخم زبان نمانده ...


رمقی اگر بود ...


تابی اگر مانده بود..نغمه ای اگردرعمق نای خسته مانده بود ...


تمام شد ...


همه چیزتمام شدنش را به رخ دیده می کشید


ولی


گویی دیده را تاب دیدن نبود ...


اما شنیدن تاب آورد..


.
دیگر بار برای درک واژه ی نبودن ...


نبودنت را با جان می آمیزم و نیستی را درآغوش می کشم ...


حضورم کم رنگ می شود و نبودن وجود را در برمی گیرد ...


دیگر نه دستان را توان ...


نه پاها را رمق ...


نه چشمان را تاب ...


نه دل را قرار ...


نه تن را وجود مانده است دیگر همیشه های تکرار پایان یافت .. .


دیگر نه آغازی است و نه پایانی ...


که اینجا پایان پایان است


تنها و خسته ام به خدا

به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد/ عجب از محبت من که در او اثر ندارد/ غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد/ دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد


 


نمی دانم تو می خوانی ز چشمم حرفهایم را/ نمی دانم تو می بینی نگاه بی صدایم را که می گوید بدون مهربانیهای بی حدت، بدون عشق تومن هیچه هیچم


 


تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم/ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم /تو کیستی که من از موج یک تبسم تو، بسان قایق سرگشته روی گردابم


 


آه از راه محبت که چه بی‌پایان است با دو منزل که یکی وصل و یکی هجران است


 


کاش می شد گریه را تهدید کرد/ مدت لبخند را تمدید کرد/ کاش می شد در میان لحظه ها/ لحظه ی دیدار را نزدیک کرد


 


گفتمش بی تو چه می باید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رامی بوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد


 


مرگ من روزی فرا خواهد رسید/ در بهاری روشن از امواج نور/ در زمستانی غبار آلود و دور/بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد/ مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد


 


می دانی که من دلواپس فردای خود هستم/ مبادا گم کنم راه قشنگ آرزو ها را/ مبادا گم کنم اهداف زیبا را/ مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت/ دلم بین امید و نامیدی میزند پرسه، میکند فریاد،میشود خسته/. مرا تنها تو نگذاری


 


آسمان را بنگر و به سکوت پر رمز و رازش بیاندیش. ستاره ی خود را در آسمان زندگیت پیدا کن و به سمت آن ستاره حرکت کن. نگران راه مباش، آنکه ستاره را برای تو آفرید راه رسیدن به آن را نیز نشانت خواهد داد.


 


به دریا بزن قایقت می شوم / حقیرم ولی لایقت می شوم / من عاشق شدن را بلد نیستم / تو یادم بده عاشقت می شوم


 


اخر از عشق تو ساکن در کلیسا می شوم /میکشم دست از مسلمانی مسیحا می شوم/یا لباس عاشقی را ازتنم بیرون کنید/یا که من خاکستر کوی رفیقان میشوم


سرزمین تنهایی




دانه کوچک به آرامی خود را در دل خاک جای کرد


هنوز ترس و دلهره را می توان از چهره اش خواند


ترس از سرما تاریکی درد


دانه چند صباحی به خواب رفت


او میخواست وقتی دوباره بیدار می شود


زیبایی زندگی را در کنارش حس کند


کم کم زمان گذشت و دانه کوچک پوستین پاره کرد


جوانه زد و از دل خاک بیرون آمد


هر روز که می گذشت به زیبایی او افزوده می شد


زمان طی شد حال دانه ما تبدیل به یک گل شده


ولی هنوز نگرانی ,اندوه و غم وغصه را میتوان از چهره اش خواند


او با همه ناملایمتی های روزگار و زندگی جنگید تا به اینجا رسید


حال چند سالی ایست که گل کوچک تبدیل به یک گل پر شاخ و برگ گشته


روی هر شاخه اش ده ها غنچه زیبا روییده


و او منتظر شکوفا شدن غنچه هایش است


غنچه های که دانه هایش یاد او را در خاطرات زنده نگه خواهد داشت


گل ما بسیار ناراحت و غصه دار است


زیرا غنچه های او تبدیل به یک رز سرخ نشده اند


بلکه هر کدام با رنگی گلبرگ را کنار زده و پدیدار شده اند


سرخ آبی قرمز سیاه زرد و رنگهای گوناگون


که به ظاهر بسیار زیبایند


ولی در باطن انگار این غنچه های برادری و خواهری خود را از یاد برده اند


و هر کدام راه خود را از دیگری جدا کرده


راستی چه بر سر این گل زیبا خواهد آمد؟


 




 


اس ام اس های فلسفی و عرفانی

برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست .


 

بزرگمهر


 

 

هنر آموختن گوش کردن است .


 

گادامر


 

 

چه زیبایند آنانی که همیشه لبخندی برلب دارند .


 

ارد بزرگ


 

 

در میان امواج ، در جاده های پر فراز و نشیب و در دریاها به دنبال خوشبختی می دویم ،


 

در حالیکه خوشبختی در اینجاست .


 

هوراس


 

 

به لاک پشت ها نگاه کنید، آنها تنها وقتی پیشرفت می کنند که


 

سرشان را از لاک خود بیرون می آورد .


 

جیمز بریانت


 

 

شایستگان آنانی هستند که آفریننده و منجی اند .


 

ارد بزرگ


 



 

درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است .


 

چارلی چاپلین


 

 

یکبار پشیمان نشدم بر اینکه چرا گفتم ولی باره ندامت بردم به آنچه گفتم .


 

فلمز


 

 

آنانکه هنجار وجودیشان در نابودی داشته های دیگران است


 

و خود بی میوه اند را باید به کارهای بدنی واداشت


 

تا بدین گونه خیری برای همگان و خویش داشته باشند .


 

ارد بزرگ


 

 

خواننده دقیق می تواند در یک سال از روزنامه ها


 

بیش از آن چیزهای مفید بخواند و بیاموزد که


 

دانشمندان از کتابخانه های بزرگ خود می آموزند .


 

ف – ب – سبزن


 

اگر شیر درنده ای در برابرت باشد بهتر است از اینکه سگ خائنی پشت سرت باشد


 

 

اگر قادر نیستی خود را بالا ببری


 

همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری


 

(دکتر علی شریعتی)


 

 

کسی که دوبار از روی یک سنگ بلغزد، شایسته است که هر دو پایش بشکند


 

 

اگر خود را برای آینده آماده نسازید، بزودی متوجه خواهید شد که متعلق به گذشته هستید


 

 

زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم


 


اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم…..تو


 


نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم


 


اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم



 

جبران خلیل جبران:


 

چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی


 

دست به دعا برداری


 




 

در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند هرچه بیشتر اوج بگیری


 

کوچکتر  خواهی شد


 

 

در طوفان زندگی باخدا بودن بهتر از ناخدا بودن است


 


 

چه ساده با گریستن خویش زاده میشویم


 

و چه ساده با گریستن دیگران از دنیا میرویم


 

و در میان این دو سادگی معنایی میسازیم


 

به نام  زندگی


 

 

ازدواج مثل بازار رفتن است ، تا پول و احتیاج و اراده نداری به بازار نرو!


 

 

زندگی را تو بساز ، نه بدان ساز که سازند و پذیری بی حرف ،


 

زندگی یعنی جنگ ، تو بجنگ ، زندگی یعنی عشق ، تو بدان عشق بورز.


 

 

سکوت سرشار از ناگفته هاست و ناگفته ها پر بهاترین داشته هاست!



 

تاریک ترین ساعت شب درست ساعات قبل از طلوع خورشید است


 

پس همیشه امید داشته باش . . .

 

چه خوب می شد اگر ، اطلاعات را با عقل اشتباه نمی گرفتیم و عشق را با هوس


 

و حقیقت را با واقعیت و حلال را با حرام و دنیا را با عقبی و رحمان را با شیطان . . .


 

هنگامی که دوستی به مشکلی برخورده است ،


 

او را با پرسیدن اینکه : “چه کاری میتونم برات انجام بدم” آزار ندهید ،


 

یک فکر مناسب بکنید و آن را انجام دهید . . .


 



 

الهی مرا برای خودت آفریادی ز مادر برای عشق ورزیدن به تو<\/h3>


 

زاده شده ام


 

مرا صید هیچ آفریده مکن


 

 

میدونی ادمها چرا وقتی بزرگ میشن دیگه با مداد نمی نویسند !!!<\/h3>


 

چون یاد بگیرند هر اشتباهی دیگه پاک نمیشه!!?


 

*

همیشه گورستانی در قلبت برای خاکسپاری خطای دوستانت بساز