سفارش تبلیغ
صبا ویژن

☆★☆ عشق شیطونک☆★☆

من و تو . . .

من:


 


تو به من خندیدی


و نمی دانستی


من به چه دلهره از باغچه ی همسایه


سیب را دزدیدم


باغبان از پی من تند دوید


سیب را دست تو دید


غضب آلود به من کرد نگاه


سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک


و تو رفتی و هنوز


سالهاست که در گوش من آرام آرام


خش خش گام تو تکرار کن


می دهد آزارم


و من اندیشه کنان


غرق این پندارم


که چرا خانه ی ما


سیب نداشت . . .


 


تو:


 


من به تو خندیدم


چون که می دانستم


تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه


سیب را دزدیدی


پدرم از پی تو تند دوید


و نمی دانستی


باغبان باغچه ی همسایه


پدر پیر من است


من به تو خندیدم


تا که با خنده ی تو


پاسخ عشق تو را


خالصانه بدهم


بغض چشمان تو لیک


لرزه انداخت ب دستان من و


سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک


دل من گفت برو


چون نمی خواست به خاطر بسپارد


گریه ی تلخ تو را


و من رفتم و هنوز


سالهاست که در ذهن من آرام آرام


حیرت و بغض تو تکرار کنان


می دهد آزارم


و من اندیشه کنان


غرق این پندارم


که چه میشد اگر باغچه ی خانه ی ما


سیب نداشت . . .