خواستم دیگه دلتنگت نشم
یه اتاق تاریک
یه آرامش مسموم
یه آهنگ ملایم
یه جمله عمیق وسط آهنگ
«بی تو من در همه ی شهر غریبم»
یه قطره اشک که رو گونه هام لغزید
بهم فهموند که چقدر دلم برای داشتنت تنگ شده
امشب دستام بهونه دستاتو داره و چشمام حسرت یه نگاه تو
یه بغض غریب تو گلوم لونه کرده و یه احساس غریبتر داره تبر به ریشه بودنم میزنه
دلم برای روزای آفتابی گذشته بی تابی میکنه و دلتنگ پا گذاشتن رو جاده ی بارون زده ی خیالته
چقدر سخته آرزوی کسی رو داشتن که آرزوتو نداره
چقدر سخته دلتنگ کسی بودن که دلتنگت نیست
خواستم رو یادت خط بکشم
خواستم دیگه دلتنگت نشم
از جام بلند شدم
چراغای اتاقو روشن کردم
آهنگ رو قطع کردم
اشکامو پاک کردم
اما قطره اشک بعدیم رو گونه هام سر خورد
تا بهم بفهمونه که هنوزم دلتنگتم
هنوزم دلتنگتم...دلتنگتم....دلتنگتم