عقیده
لکنت
وقتی عقیده عقده خوانده می شود
و نور چراغ در اب ، مهتاب تلقی
و متانت زمین
زیر برف یخ می زند
نان از یتیم می دزدیم
و می فهمیم
دزد ، اشتباه چاپی درد است.
گذشته
هر قدر
چشم انتظاریم بیشتر ،بیشتر نمی میمرم.
و به نقره ای که در دست تو حلقه بود
و دو کندوی چشمت می اندیشم
و این که با ان همه قول و قرار ، بی قرار تو بودم
باید بلند بلند
اشک بریزم
به بلندای پارسال نرفته از یاد
کاش می شد
جای تقویم
روز ها را به دیوار زد.