ستاره دور
تصویر ها در آینه ها نعره می کشند :
ـ ما را ز چارچوب طلایی رها کنید
ما در جهان خویشتن آزاد بود ه ایم.
دیوارهای کور کهن ناله می کنند:
ـ ما را چرا به خاک اسارت نشانده اید؟
ما خشتها به خامی خود شاد بوده ایم.
تک تک ستارگان ، همه با چشمهای تر
دامان باد را به تضرع گرفته اند
کای باد! ما ز روز ازل این نبوده ایم
ما اشکهایی از پی فریاد بوده ایم.
غافل که باد نیز عنان شکیب خویش
دیریست کز نهیب غم از دست داده است ،
گوید که ما به گوش جهان باد بوده ایم!
من باد نیستم
اما همیشه تشن? فریاد بوده ام
دیوار نیستم
اما اسیر پنج? بیداد بوده ام
نقشی درون آین? سرد نیستم
اما هر آنچه هستم، بی درد نیستم
اینان به ناله، آتش درد نهفته را ، خاموش می کنند و فراموش می کنند.
اما من آن ستار? دورم که آبها ، خونابه های چشم مرا نوش می کنند.