مرگ لحظه ها
لحظه ها پیوسته می رویند ،
لحظه ها پیوسته می آیند و می میرند
باد آواز پرستوی مسافر را می دواند تا شکاف کوه
وسعت داغ بیابان تنگ ، تنگه اندیشه پر اندوه
های ، ای آرامش پیشین که با من همنشین بودی
اینک..
اینک.. ، اظطرابی لنگ ،
سایه بر اندیش? پرجوشم افکنده است
لحظه های خالی از مهر توام دیگر
می نشیند با فراموشی
آه ، من زین پس چه می خواهم
در سکوت سرد خاموشی!!!
خدایا به که گویم ماجرای حسرت تنهایی خود را
که دنیا درد دل دارم ولی از بغض خاموشم!!