سفارش تبلیغ
صبا ویژن

☆★☆ عشق شیطونک☆★☆

من و تو . . .

من:


 


تو به من خندیدی


و نمی دانستی


من به چه دلهره از باغچه ی همسایه


سیب را دزدیدم


باغبان از پی من تند دوید


سیب را دست تو دید


غضب آلود به من کرد نگاه


سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک


و تو رفتی و هنوز


سالهاست که در گوش من آرام آرام


خش خش گام تو تکرار کن


می دهد آزارم


و من اندیشه کنان


غرق این پندارم


که چرا خانه ی ما


سیب نداشت . . .


 


تو:


 


من به تو خندیدم


چون که می دانستم


تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه


سیب را دزدیدی


پدرم از پی تو تند دوید


و نمی دانستی


باغبان باغچه ی همسایه


پدر پیر من است


من به تو خندیدم


تا که با خنده ی تو


پاسخ عشق تو را


خالصانه بدهم


بغض چشمان تو لیک


لرزه انداخت ب دستان من و


سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک


دل من گفت برو


چون نمی خواست به خاطر بسپارد


گریه ی تلخ تو را


و من رفتم و هنوز


سالهاست که در ذهن من آرام آرام


حیرت و بغض تو تکرار کنان


می دهد آزارم


و من اندیشه کنان


غرق این پندارم


که چه میشد اگر باغچه ی خانه ی ما


سیب نداشت . . .


 




عکس: اصلاح موی سر با داس!

عکس: اصلاح موی سر با داس!

مردم یکی از روستایی در چین برای تراشیدن مو با داس استفاده می کند. به نظر میرسد که اینکار بسیار خطرناک باشد، بدون شک کسی که می خواهد موهای خود را کوتاه کند، آرایشگری را انتخاب میکند که تجربه قوی داشته باشد.

عکس: اصلاح موی سر با داس!

ادامه مطلب...

حکایت شیری که عاشق آهو شد !!!! ...


شیر نری دلباخته‏ ی آهوی ماده شد.
شیر نگران معشوق بود و می‏ترسید بوسیله‏ی حیوانات دیگر دریده شود.
از دور مواظبش بود…
پس چشم از آهو برنداشت تا یک بار که از دور او را می نگریست،
شیری را دید که به آهو حمله کرد.
فوری از جا پرید و جلو آمد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دید ماده شیری است.
چقدر زیبا بود، گردنی مانند مخمل سرخ و بدنی زیبا و طناز داشت.
با خود گفت: حتما گرسنه است.
همان جا ایستاد و مجذوب زیبایی ماده شیر شد.
و هرگز ندید و هرگز نفهمید که آهو خورده شد.
.
.
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی:
هیچ وقت به امید معشوقتون نباشید!!
و در دنیا رو سه چیز حساب نکنید
اولی خوشگلی تون
دومی معشوقتون
سومی اینکه تو یاد کسی بمونید وقتی لازمه.


نماد عاشق!!!!؟

عاشقانه

 

 

ماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقل من در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم.
در نتیجه خودم می‌نویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.


 

 



در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.
دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!

خدایان از هر دری سخنی می‌گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرف‌های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.
هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می‌خواهد برود جنون دستش را می‌گیرد و راهنمایی‌اش می‌کند.
به همین دلیل است که می‌گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می‌شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می‌بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.
بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند  و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه‌های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می‌نامیدند.
در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.
عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر می‌کند.